چـــــالش لاغـــری جـــودی :)

 دارم فکر میکنم امسال چطور گذشت؟ توی یک سری از بعد های زندگی پیشرفت کردم و البته خیلی از کارهایی که باید روتین زندگی میشد رو انجام ندادم! و پیشرفتی نداشتم.این ناراحتم میکنه و حس رضایت از خودم رو اصلا ندارم.رژ.یم! امسال من اصلا رژیم نگرفتم! یعنی به یک هفته هم نمیرسید.کلا قیدش رو میزدم.نمیدونم چرا اینقدر خودم رو رها کردم.با اینکه خیلی هم اذیت میشدم.در واقع من یک سال و نیم هست که دیگه رژ.یمی نبودم. رژیمی منظورم اینه که هروقت تصمیم گرفتم به یک هفته هم نکشید.این روزها کلاس میرم و کنارش خونه تکونی هم انجام میدم.اما به صورت مورچه وار،چون اصلا فرصت ندارم.پ.ن: نزدیک سه سال و نیم عقب افتادم! نمیدونم چطور فشرده کار کنم که جبران کنم! بهش فکر میکنم غصه میخورم.اما مهم نیست،گذشته دیگه تمام شده.پیش به سوی آینده.♥ جــــــودی ♥چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۶10:44 چـــــالش لاغـــری جـــودی :)...

 دیروز بد نبودم.فعلا تمرکز میکنم روی رژیم.صبحانه هم نان سنگک و عسل خوردم.1 ل هم نسکافه.همچنان در انتظار پرپر.این روزها کمی استرس دارم که امیدوارم زودتر آروم بگیرم. هیچ چیز بدتر از استرس نیست.بعد نوشت: بعضی آدم ها حس های خوبی منتقل میکنن.خانومی که مدارک رو تحویل میگیره،فوق العاده مهربون و دوست داشتنیه.یکی از دلایل موندن و ادامه دادن کلاسم ایشون و استاد خودم هستن.واقعا دوسشون دارم.همیشه هم اشتباه میکنه میپرسه مجرد؟ میگم نه متاهل امروز دیگه گفتم نزدیک به 5 ساله که ازدواج کردم.بعد گفت بچه چی؟ گفتم نه ندارم.کلی صحبت که بچه بیار و منم گفتم اینجا غریبم نمیشه،ایشونم گفت منم همینطور اما یه روز باید کنار بیای با این شرایط. و جالبه که هردومون این شهر رو دوست نداریم و گفت من فقط منتظرم بازنشسته شم و فرار کنم شمال شهر خودم.الهی هرکسی هرجای این دنیا که آرامش داره بتونه زندگی کنه♥ جــــــودی ♥یکشنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۶12:34 چـــــالش لاغـــری جـــودی :)...

 12:52 نوشت: چیزی به عید نمونده فردا کلاسم شروع میشه.امشب شام دعوتیم.دوتا تولد دیگه هم درپیش هست.خدا بخیر بگذرونهالانم دارم چای زنجبیل و نبات میخورم،برای دل درد پ . خواب نوشت:دیشب یه خواب شیرین دیدم اما تلخ.خواب هدف هایی که همیشه داشتم...خوابم بهم میگفت از خواسته ها و آرزوهام دور شدم.خیلی دور...برگرد.♥ جــــــودی ♥دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۶12:56 چـــــالش لاغـــری جـــودی :)...

12:22 نوشت: امروز به شدت عصبی شدم از اینکه تلگرام و اینستا باز نمیشه،حتی با ف.ی.ل.ت.ر شکن.متاسفم برای شعور نداشته ی اینها که بجای اینکه خودشون رو درست کنن،زندگی رو برای مردم سخت میکنن. راستش من هنوز نتونستم رژیم رو شروع کنم. سعی میکنم این دو روز تعطیلی رو استفاده کنم و اوضاع بازار شامی خونه رو سر و سامان بدم.کلا همه چیز بهم ریخته ست باید برنامه ریزی کنم،هم برای رژیم هم ورزش. امروز تعطیل بودم زیاد خوابیدم سردرد گرفتم بیشتر از یک ماهه که من 6:30 صبح بیدار میشم و این روند احتمالا ادامه خواهد داشت و من این توفیق اجباری رو دوست دارم پ.ن: یه خانم توی کلاسمون هست که خام گیاهخواره و خیلی راضیه.دلم میخواد بیشتر باهاش در ارتباط باشم و انجمن هاشون رو شرکت کنم. ♥ جــــــودی ♥ پنجشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۶ 12:23 چـــــالش لاغـــری جـــودی :)...

10:11 نوشت: این دو روز متاسفانه دیر از خواب بیدار شدم.دیشب ساعت 4 خوابیدم این چند روز هم پر از استرس بوده واسه من.امیدوارم کاری که میخواییم زود به نتیجه برسه از امروز رژیمم رو شروع میکنم.دیگه بسه،فرصت ها داره از دست میره و عید نزدیکه.به امید خدا کلی وزن کم خواهم کرد باید برای خونه تکونی هم برنامه ریزی کنم. 12:42 نوشت: فرگازم رو برق انداختم،ظرف هام رو شستم،به گل هام آب دادم،سرویس ها رو هم شوینده ریختن بعد بشورم.خونه رو کمی خلوت کردم.هنوز کلی کار دارم. بعدش هم یه لاک خوش رنگ زدم و الانم در حال تایپ کردنم :) 1ل کاپوچبنو  برگه زردآلو  چای سبز + خرما به - لیموشیرین- نارنج  نان + قارچ سرخ شده (با روغن کم) ۳ خرما  برنج + خورشت قیمه + نوشابه ♥ جــــــودی ♥ جمعه پانزدهم دی ۱۳۹۶ 10:20 چـــــالش لاغـــری جـــودی :)...

12:07 نوشت: دیروز کلیییی کار کردم اما انگار هیچ کاری نکردم البته واقعا ظاهر خونه بهتر شد.دلم میخواد همه لوازم خونه رو بریزم دور،بدون هیچ زندگی کنم. یه جور درگیرم با خودم که میتونم به سبک مینیمال زندگی کنم یا نه.گاهی دلم میخواد یه چمدون بردارم و فقط برم و همه چیز رو تجربه کنم و دنیا رو ببینم.جسارت میخواد انجام بعضی کارها که فعلا ندارم چرم هام و لوازم چرمم همینطور روی مبل بودن،دیروز یکم سر و سامان گرفتن. دلم ورزش میخوااااد از نوع سخت و سنگین دیشب فقط 5 مین هولاهوپ انجام دادم. ♥ جــــــودی ♥ شنبه شانزدهم دی ۱۳۹۶ 12:17 چـــــالش لاغـــری جـــودی :)...